بازسازی اوانجلیون بسیار جذاب است. انتخاب فیلمها که به عنوان بازگویی سری انیمیشنهای اصلی عمل میکنند، به موضوعی قطبی در میان طرفداران هاردکور Neon Genesis Evangelion تبدیل شدهاند. بسیاری احساس می کردند که هرگز نمی تواند به عظمت انیمه تلویزیونی عمل کند، و با توجه به موقعیت برجسته ای که در چشم انداز تاریخ انیمیشن و فرهنگ عمومی گسترده تر دارد، این همیشه غیرممکن بود. در عوض، Hideaki Anno، خالق سریال، Rebuild of Evangelion را فرصتی برای بررسی این جهان و شخصیتهای محبوبش از منظری جدید، از دیدگاهی مثبتتر و سلامت روانی دانست که دیگر توسط هوسهای تهاجمی نفرت از خود و افسردگی دیکته نمیشود.
این احساس در هیچ کجا به اندازه فیلم Evangelion: 3.0+1.01 Thrice Upon a Time، چهارمین و آخرین فیلم در چهارگانه بازسازی که خط داستانی را یکبار برای همیشه به پایان می رساند، صادق نیست. این فصل پایانی که هفته گذشته چند ماه پس از اکران در سینماهای ژاپنی آن به آمازون پرایم رسید، همه آن چیزی بود که میخواستم باشد، در حالی که به عنوان یک خداحافظی تلخ با خلبانهای مکانیکی آسیب دیده و بزرگسالان غیرمسئول که بزرگ شدم با آموختن دوست داشتنشان، دو برابر شد. سفر احساسی شینجی ایکاری در ویژگیای به اوج خود میرسد که هم به شدت انفجاری است و هم به زیبایی کمرنگ میشود، میداند چه زمانی باید سرعت خود را کم کرد و در آسیبپذیریهای گروه بازیگرانش و اینکه دنیای کتک خوردهای که در آن زندگی میکردند، آنها را شکل داده است. این یک فیلم دلخراش است که به بقایای امید میچسبد، با گروهی از قهرمانان که دعا میکنند تا سرانجامی سرش را بالا ببرد و آیندهای روشنتر را رقم بزند. این اتفاق می افتد و این بچه ها در نهایت به پایان خوشی که لیاقتش را دارند می رسند.
مرتبط: نقد و بررسی Road 96 – Life Life On The Open Road
باید تعلیق ناباوری خود را تمدید کنید تا به اسراف سهگانه روزگاری بپردازید. این فیلمی است که چندین ایده و مفهوم وحیانی را در عرض چند دقیقه معرفی می کند و دور می اندازد و از تماشاگر انتظار دارد که چنین تحولاتی را در نظر بگیرد و زیاد از آنها نخواند. گاهی اوقات بیهوده است، در حالی که آخرین قسمت به صحنه های مبارزه متافیزیکی بی شماری در لبه واقعیت تبدیل می شود و در عین حال به همان سطحی از براندازی بصری می پردازد که در دو اپیزود پایانی سری اصلی مشاهده شد. فریم های زیبای انیمیشن با طرح های دستی و عکس های تولیدی در هم آمیخته شده اند، در حالی که صحنه مبارزه طولانی بین شینجی و جندو ایکاری ما را به سفری واقعی در زمان می برد، زیرا آنها در مکان های نمادین از قسمت ها و فیلم های گذشته مبارزه می کنند. این آخرین عجله برای Hideaki Anno و طرفدارانی است که او را تشویق کردند، و همچنین لعنتی فخرآمیز برای کسانی که تقریباً زندگی او را با تهدید به مرگ و آزار و اذیت در نتیجه غیرمتعارف سریال اصلی ویران کردند.
Neon Genesis Evangelion با اکشن و مورد انتظار طرفداران بمب به نتیجه نرسید، با محدودیت های بودجه و مشکلات پشت صحنه که منجر به بررسی درونگرایانه شخصیت شینجی ایکاری و تعریف خودش از ارزش خود در میان جهانی در آستانه آخرالزمان شد. . ما شاهد نبرد بین EVA ها و فرشتگان نبودیم، اما تضاد بین برداشت شخصی خود شینجی و روابطی که او بسیار مشتاق دور انداختن آن بود.
او با آسوکا، ری، میساتو و حتی پدرش در مورد جایگاه خود در جهان صحبت می کند و اینکه آیا اعتماد به نفس لازم برای ورود به ربات و نجات بشریت را دارد یا خیر. ما هیچ یک از این اقدام پیشنهادی را نمی بینیم، اما نیازی هم نداریم. مکالمات - همراه با تصاویر مبهم و عجیب و غریب زیبا - بیش از حد کافی است تا به ما این ایده را بفروشد که شینجی بالاخره نوعی از خوشبختی را می پذیرد، حتی پدرش حاضر است حضور او را در دنیا تشخیص دهد. این یک نتیجه گیری فوق العاده است، اما در سال 1995، طرفداران خشمگین شدند. در آن زمان، مشکلات خود هیداکی آنو با افسردگی را منعکس کرد، چیزی که یک بار دیگر با End of Evangelion تحقق یافت.
همانطور که قبلاً گفتم، این فیلم پس از اینکه Anno در کمین حملات شخصی و تهدید به مرگ در پی Neon Genesis Evangelion قرار گرفت، ظاهر شد. لحن و اجرای روایت آن پاسخی مستقیم به این شجره است. پایان خوش تمام شد و با اجرای شرم آور شینجی ایکاری جایگزین شد که در حال خودارضایی بر روی نوجوانان در کما است و باعث می شود هرکسی که دوست داشته است بمیرد، زیرا دنیای اطرافش از هم می پاشد. سومین تأثیر از راه می رسد، و او بی فایده تر از آن است که کاری بکند جز غوطه ور شدن در بی اهمیتی خودش. در پایان، با شروع آخرالزمان، او در ساحلی خونین رها میشود، با آسوکا، موضوع آرزوی نابالغ او، در کنار او و در حالی که صفحه به رنگ سیاه در میآید.
برای سالها، این پایانی بود که برای ما باقی مانده بود، نتیجهای که خودمان ساخته بودیم. طنز این است که طرفداران آن را دوست داشتند، و آن را به عنوان یک اثر هنری بر خلاف هر چیزی که قبلا ظهور کرده بود، می دیدند. این لحن انتظارات طرفداران و تأثیری که آنها بر سازندگان در سالهای آینده خواهند داشت را تعیین کرد، چیزی که در رسانه بازیها بسیار رایج شده است. چیزی را دوست ندارید؟ فقط از پشت بام ها فریاد بزنید تا کسی به حرف شما گوش دهد. آنها ممکن است نه، اما آزار و اذیت آنها با شانس رسیدن به راه خود، ترجیح داده می شود در سکوت بنشینید. بالاخره روی Sonic the Hedgehog کار کرد. پس از اکران فیلم، آنو بر روی پروژههای دیگر تمرکز کرد و Neon Genesis Evangelion به پاورقی یکپارچه در تاریخ او تبدیل شد. این یک نماد فرهنگی باقی ماند و بیش از یک میلیارد دلار از فروش دی وی دی، کالا و سندیکا در ده ها کشور به دست آورد زیرا اهمیت آن بیشتر و عمیق تر شد. بنابراین، در سال 2007 - او به دنیایی که با Rebuild of Evangelion ساخته بود بازگشت.
آنچه به عنوان بازگویی وفادارانه سری اصلی آغاز شد، به گسترش معاصر جهان و مضامین آن تبدیل شد. آنو انتظار داشت بینندگان در کنار فرهنگ و انتظارات ناهنجار که پیرامون آن شکل گرفته بود، اطلاعات قبلی از انیمیشن تلویزیونی داشته باشند. بازسازی، بررسی مجدد این ایدهها از منظری خوشبینانهتر است، با شینجی ایکاری و شرکت در میان آخرالزمان ویرانگر که به دنبال غصب اندوه، مالیخولیا و سرنوشت ناعادلانهای که بزرگسالان نابالغ بر آنها تحمیل کردهاند، امید پیدا میکنند. سه بار روزگاری خوش بینانه تر از هر حقی است.
آسوکا و ری بخش زیادی از فیلم را صرف کشف خود میکنند، با جایگاه خود در این دنیا و فداکاریهایی که باید انجام دهند تا بتوانند نقش خود را در دست بگیرند، کنار بیایند. شینجی ایکاری قلمرو مشابهی را اشغال میکند و ساعت اول فیلم را با غم از دست دادن کاورو سپری میکند، قبل از اینکه برای رویارویی با پدرش روی بشقاب بگذارد. او فیلم را بهعنوان شخصیتی آغاز میکند که ما برای همیشه از او ناامید شدهایم، و امیدواریم که به جای محکوم کردن خود به فراموشی رقتانگیز، برای چیزی ایستادگی کند. وقتی او این کار را می کند، فضا پیروز می شود و قهرمان نوجوان ما از یک مزاحم همدلانه به قهرمانی تبدیل می شود که می توانیم به او افتخار کنیم. او با پدرش روبرو می شود، برنده می شود و به معنای واقعی کلمه دنیا را به دنیایی تبدیل می کند که اوانجلیون هرگز وجود نداشته است.
بدون حضور آنها، او و همه دوستانش دیگر محکوم به چرخه ای از بدبختی نیستند، چرخه ای که بزرگسالان از آنها می خواهند تا ربات های خلبانی کنند و زندگی خود را به نفع یک تلاش بی ثمر دور بریزند. او در نهایت میتواند خوشحال باشد، لحظات پایانی که نسخهای قدیمیتر از شخصیت او را در یک رابطه عاشقانه و عاشقانه نشان میدهد، در حالی که دیگر شخصیتهای کلیدی در پسزمینه مورد تمسخر قرار میگیرند. این نرمال جدید است، جایی که در نهایت می توانیم با Neon Genesis Evangelion خداحافظی کنیم. در صحنه آخر، ماری یقه انفجاری را از گردن شینجی جدا میکند، که نشانه مشخصی است که این مکان متفاوت است، جایی که NERV، فرشتگان و اوانجلیونها چیزی بیشتر از سازههای گذشته محکوم به بیربط بودن هستند. همانطور که یقه ناپدید می شود، لبخندی بر لبانش می نشیند و دو نفر با عجله از ایستگاه خارج می شوند، دوربین به سمت بالا حرکت می کند که منظره انیمیشن به یک همتای لایو اکشن تبدیل می شود.
این انتقال نشاندهنده نتیجهای است که مدتها انتظارش را میکشیدیم، یک کمان کاملاً بسته به پایانی که دههها به معنای واقعی کلمه منتظر دیدنش بودیم. ارزش انتظار را داشت و در حال حاضر جایگاه ویژه ای در قلب من دارد زیرا متوجه می شود که این شخصیت ها شایسته شاد بودن هستند. Hideaki Anno سریال اصلی را در حالت افسردگی دائمی خلق کرد، در حالی که Rebuild of Evangelion به عنوان واکنشی مستقیم به این طرز فکر ساخته شد و هدف آن پرداختن به مضامین، شخصیتها و پیام زیربنایی آن با چشماندازی مثبتتر بود. Hideaki Anno می خواهد که این شخصیت ها همانطور که او توانسته است به پیش بروند و شاد باشند. ما باید این توصیه را بپذیریم و بپذیریم که Neon Genesis Evangelion همیشه در مورد یافتن نور در تاریک ترین مکان ها بوده است.
بعد: داستان های عجیب و غریب پیچیده هستند و بازی ها باید این را نشان دهند